وااااااااااااااااااای بچه ها جاتون خالی اونروز اولین سفر نامزیمونو رفتیم اونم بعد از دو ماه که جواب مثبت گرفتیم آخه من شهرمون نبودم
وای دستشو گرفتم تو دستام،چقد دستاش نرم و ناز بود
هی من تو ماشین دستشو میگرفتم اما اون بیچاره همش دستمو میزاشت رو دنده میگفت حواست به رانندگیت باشه
جاتونم خالی رفتیم نهار خوران که یه کباب بخوریم اما از شانس بد وسط هفته بود و نهار خوران خلوت،خلاصه کباب کوبیده گیر نیومد ما هم یه دست املت زدیم با هم،اینجاش واقعا خنده داره که اولین غذای مشترکمون املت بود،حیف خیلی رفته بودیم بالا وگرنه برمیگشتیم،تقریبا یه ساعت میشد تا برگردیم
خلاصه املتو خوردیمو یه چایی هم روش بعدشم زدیم سمت کردکوی،رفتیم جنگل و یکم با هم عکس انداختیم بعدشم که با هم برگشتیم سمت خونه توی راه هم رفتیم پارک امیرکبیر بندر ترکمن بنا به دلایلی که ذکرش لزومی نداره،خدا میدونه ده دیقه قبل از اینکه پیاده بشه دستاشو گرفتم،نزدیک بود اشکم در بیاد چون دوریش دیگه برام غیر ممکن شده،نمیدونم چرا
پایان
|